English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3685 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
procedure U شیوه
procedure U روال
procedure U دستورالعمل
procedure U پردازه
procedure U روند
procedure U ایین دادرسی
procedure U روش
procedure U طرز عمل
procedure U رویه
procedure U ایین کار روش کار
procedure U فرابرش
procedure U روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
procedure U بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
procedure U زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان برنامه نویسی تابعی را فراهم میکند
procedure U نحوه عمل
procedure U رویه طریقه فرایند
procedure U طرزکار
procedure U روش وطرز عمل
procedure U اقدام
procedure U طرز
procedure U روش شیوه
procedure U پروسه
procedure U روش کار
codress procedure U روش ذکر گیرندگان به صورت رمزی روش رمز کردن کلیه پیام
recursive procedure U رویه بازگشتی
recovery procedure U رویه ترمیمی
code of procedure U قانون ایین دادرسی
procedure checklist U ایجادکنندهلیستتنظیم
procedure turn U دور زدن برای برگشتن در مسیر
procedure turn U دور زدن برای تغییر مسیرهواپیما
pure procedure U رویه جامع
regular procedure U اقدام قانونی
rules of procedure U روش جاری
rules of procedure U قوانین مربوط به روش جاری
rules of procedure U نظامنامه داخلی
civil procedure U ایین دادرسی مدنی
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
procedure sign U علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
procedure oriented U رویه گرا
procedure message U پیام معمولی
endorcement procedure U شیوه اجرا
court procedure U محاکمه
control procedure U رویه کنترل
illegal procedure U خطای تیم مهاجم
in stream procedure U رویه با مسیل
inquisitorial procedure U دادرسی با شکنجه و سخت گیری
it was an incorrect procedure U یک اقدام غلطی بود
it was an incorrect procedure U جریانش درست نبود
law of procedure U قانون ائین دادرسی
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
legal procedure U دادرسی
code of procedure U قانون اصول محاکمات
legal procedure U محاکمه
procedure declaration U اعلان رویه
procedure division U یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
procedure manual U کتاب راهنمای رویهای
procedure message U پیام عادی
cataloged procedure U رویه فهرست بندی شده
[procedure of] solution U راه حل
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
principle of criminal procedure U ایین دادرسی کیفری
civil procedure code U قانون ایین دادرسی مدنی
the low of criminal procedure U قانون اصول محاکمات جزایی
input output procedure U رویه ورودی- خروجی
law of criminal procedure U ائین دادرسی کیفری
law of civil procedure U ائین دادرسی مدنی
Act according to the previous procedure. U بترتیب گذشته عمل کنید
procedure oriented language U زبان رویه گرا
root canal procedure U درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal procedure U روت کانال تراپی [دندان پزشکی]
root canal procedure U عصب کشی [روت کانال] [دندان پزشکی]
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U مشابه 10721
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
i came across a word بکلمه ای برخوردم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
last word U بیان یا رفتار قاطع
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
word U بالغات بیان کردن
word U لغات رابکار بردن
word U فرمان
the last word U سخن اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
word for word U طابق النعل بالنعل
word for word U تحت اللفظی
word for word U کلمه به کلمه
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
upon my word U به شرافتم قسم
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
that is not the word for it U لغتش این نیست
take my word for it U قول مراسندبدانید
to say a word U حرف زدن
word U عهد
word U قول
word U پیغام خبر
word U عبارت
word U حرف
word U واژه سخن
word U گفتار
word U لفظ
word U لغت
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word U اطلاع
at his word U بحرف او
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
last word <idiom> U نظر نهایی
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word U کلمه
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
word for word <adv.> U نکته به نکته
say the word <idiom> U علامت دادن
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
in a word <idiom> U به طور خلاصه
word for word <adv.> U مو به مو
at his word U بفرمان او
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
keep to one's word U سر قول خود بودن
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
word U واژه
in one word U خلاصه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
word book U لغت نامه
word of honour U قول شرف
word of command U فرمان نظامی
word square U جدول کلمات متقاطع
word salad U اشفته گویی
word picture U بیان یا شرح روشن
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word square U acrostic
word order U ترتیب واژه ها
word salad U سالاد کلمات
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word mark U علامت کلمه
word mark U نشان کلمه
word length U درازای کلمه
to send word U خبردادن
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word addressable U نشانی پذیری کلمه
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word book U کتاب لغت
word count U واژه شماری
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word of command U فرمان انتصاب
word fluency U سیالی واژگانی
word deafness U واژه کری
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
word book U دیکشنری
word frequency U بسامد واژگانی
word hoard U لغت نامه
word length U طول کلمه
to send word U پیغام دادن
four-letter word U واژهیچهار حرفی
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
word book U فرهنگ لغات
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
mum's the word <idiom> U دهان قرص
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
swear-word U کفر
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
word correction U اصلاحکلمه
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
Word of honor . U قول شرف
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
swear-word U ناسزا
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com